
دور و بَرِ شقایق پر از کتابهای فالگیری و طالعبینی و کفبینی بود. چند سالی بود که تو خط این جور چیزها رفته بود.
۱۷ سالم بود که دیپلم گرفتم و بلافاصله در کنکور قبول شدم، در رشتۀ کامپیوتر.
مردی چهل و سه ساله هستم. دو فرزند دارم. در خانوادهای مسلمان و نسبتاً مرفه بهدنیا آمدم. گرچه همه چیز داشتم، اما هیچ وقت احساس شادی نمیکردم و زندگیام پر از غم و اندوه بود. پس شروع کردم به جستجوی حقیقت.
اسمم پریساست. در خانوادهای مرفه بزرگ شدهام. هرچی میخواستم در دسترسم بود. خانوادهام هم آزادی زیادی به من داده بودن و محدودیتی نداشتم. شاید همین رفاه و آزادی بود که باعث شد این بلا سرم بیاد. رابطهام با قاسم رو میگم.
من دختری ۲۴ ساله هستم. در خانوادهای مرفه به دنیا اومدم. یادم نمیاد در عمرم چیزی از والدینم خواسته باشم و برام مهیا نکرده باشن. فقط کافی بود اراده میکردم و همه چیز برام فراهم بود.
دختری هستم ۲۲ ساله. اسیر سیگارم. در جامعهای که من در اون زندگی میکنم، مردم فکر میکنن سیگار کشیدن مال مردهاست. اما من روزی یه پاکت سیگار میکشم.
سميرا تعريف میکرد: فقط چند ماه از بدنيا اومدنم گذشته بود كه پدرم مرد. هرچند که پدرم را به ياد نمیآرم، اما شنيدهام که مرد زحمتكشی بود. با مردن پدرم، چهار تا بچۀ قد و نيمقد باقیموندن و يه سفرۀ خالی!
وقتی به گذشتۀ خود نگاه میکنم، میبینم که شادی واقعی توی زندگیم نبوده. سرگذشت من بسیار تلخه. من با پدر و مادرم، چهار برادر و یه خواهر بزرگتر از خودم زندگی میکردم. زندگی ما توی خونهای کوچک و قدیمی سپری میشد. بسیار فقیر بودیم و هستیم.
هفت ساله بودم که پدرم رو اعدام کردن، اما مادرم با عفو مشروط آزاد شد. مادرم، بخاطر از دست دادن شوهر، مجبور شد مسئوليت پدر رو هم، برای من که تنها پسرش بودم و خواهر کوچکترم به عهده بگيره.
دختری هستم ۲۳ ساله. در این پنج سالی که از گرفتن دیپلمم میگذره، دو- سه سال اول، امیدوار بودم که تو کنکور قبول بشم. اما هر سال رتبهام بدتر میشد.
اون موقع، ۲۱ سالم بود. احساس بدبختی و بیچارگی، تمام وجودم رو فراگرفته بود. کارم فقط گریه و زاری بود. توی خونه مشکلات زیادی داشتم. پدر و مادرم همیشه دعوا و بگومگو داشتن. فکر میکردم چقدر بدبخت هستم که در چنین خانوادهای و در چنین مملکتی بهدنیا اومدهام. در ضمن، شدیداً دلم میخواست آزاد باشم و هر طور که دلم میخواد، زندگی کنم.
سیزده ساله بودم که شروع کردم به سیگار کشیدن. بدبختیهای من از همون زمان شروع شد.