دور و بَرِ شقایق پر از کتابهای فالگیری و طالعبینی و کفبینی بود. چند سالی بود که تو خط این جور چیزها رفته بود.
خودش هم طوری لباس میپوشید و آرایش میکرد که حسابی شبیه جادوگرها شده بود، مخصوصاً با اون گوشوارههای گندهاش! از اتاقش بوی انواع و اقسام عودبه مشام میرسید. به در و دیوارِ اتاقش "نعل" و "چشمنظر" آویزون کرده بود. هر جا رو نگاه میکردی، یه نوع علف و دوای مخصوص پیدا میشد که هیچکدومشون خاصیتی نداشت. انواع و اقسام دعاها هم توی کشوی میزش بود. کارش شده بود این که قهوه درست کنه و فال بگیره. همه جور فالی هم میگرفت، فال چایی، فال قهوه، فال ورق.
هر کسی از اعضای خانواده، اگه میخواست کاری انجام بده یا تصمیمی بگیره، اول شقایق فال میگرفت. یا اگر خودش میخواست با کسی صحبت کنه یا به دیدن کسی بره، اول نگاه میکرد ببینه طرف متولد چه ماه و چه سالیه. وای به موقعی که مطابق کتابهای طالعبینی، ماهها و سالها با هم جور در نمیاومدن. هیچکس حریفش نمیشد که نظرش رو عوض کنه. خلاصه، همۀ زندگیش شده بود جادو و جنبل.
افراد خانواده به اونچه که میخوردن و مینوشیدن، اطمینان نداشتن، چون میترسیدن شقایق توی اونا دوایی ریخته باشه که به خوردِشون بده. اونقدر شقایق از تأثیرات خورشید و ماه و ستارهها و شهابسنگها و چيزهای ديگر گفته بود که بیچاره پدر و مادرش میترسیدن کاری رو بدون توجه به این اتفاقات انجام بـِدَن.
یک روز، مادر شقایق اومد به اتاق اون و بهش گفت: "امروز بعد از ظهر، مادر و خالۀ پژمان میخوان بیان خواستگاری تو. لباس مناسب بپوش. بهخاطر آبروی پدرت هم که شده، جلوی اونها آبروریزی نکن. به خودت نگاه کن! ببین چطور خودت رو اسیر این خرافات و مزخرفات کردهای. تا کِی میخوای به این کارها ادامه بدی. تا حالا چه نفعی از این حرفها بهت رسیده، جز اینکه همه پشت سرت میگن که دیوونهاس. یه کمی هم به فکر ما باش. این بار دیگه جواب منفی نده. پژمان پسر خوبیه. پدرش هم که با پدرت همکار بوده و ما اونها رو میشناسیم. قول بده این کارها رو بذاری کنار."
مادرْ در حالی که اشک توی چشماش جمع شده بود، از اتاق رفت بیرون. بهمحض رفتن اون، شقایق به کتاب فالگیریش نگاه کرد و سال و ماه و روز تولد پژمان رو بررسی کرد و بعد، انواع فالها رو به نیت پژمان گرفت.
اون روز بعد از ظهر، شقایق بهخاطر التماسهای مادرش، جلوی مهمونها ساکت موند و چیزی نگفت، و مراسم خواستگاری بهخوبی تموم شد. خانوادۀ پژمان میخواستن هرچه زودتر این وصلت انجام بشه، اما شقایق موافق نبود. اون از هر خواستگاری که میاومد، یه ایرادی میگرفت و مثلاً میگفت: "اون متولد خردادماهه. متولدین این ماه حتماً یه زن دیگه هم میگیرن یا دارن. چون مردهای خردادی از همه چیز دو تا دارن، حتی زن." یا مثلاً میگفت: "من متولد سال خوکم و فلانی متولد سال مار. اون منو افسون میکنه و من قربانیش میشم. من با اون بدبخت خواهم شد. اون منو نابود میکنه!" یا در مورد یه خواستگار دیگه میگفت: "ما با هم ۶ سال اختلاف سنی داریم. این خیلی بده. افراد با آدمهای ۶ سال قبل و بعد از خودشون تفاهم ندارن. پس، ما هم با همدیگه خوشبخت نخواهیم شد!"
شقایق میخواست در مورد پژمان هم چیزی بگه که با مخالفت شدید پدرش روبرو شد. بنابراین، جرأت نکرد حرفی بزنه. پدر و مادرش از طرف اون جواب مثبت دادن و بقیه مراحل عقد و ازدواج، طبق رسوم انجام شد. شقایق و پژمان زندگی مشترکشون رو شروع کردن. والدین شقایق خیلی خوشحال بودن و فکر میکردن که اون حتماً با زندگی جدید و مشغلههاش، دیگه سراغ خرافات و کارهای گذشتهاش نخواهد رفت.
پژمان پسری بود اهل زندگی و کار، و برای رفاهشون، هر کار سالمی رو انجام میداد. اما متأسفانه، با گذشت چند ماه، پژمان متوجه بعضی حالتها و کارهای شقایق شد. اون اول نمیخواست این موضوع رو به روی شقایق بیاره، اما کمکم از این وضع خسته شده بود. بارها توی جیبش دعاهایی رو پیدا کرده بود که شقایق نوشته بود. یه روز، درمحل کارش، یکی از این دعاها از جیبش افتاد روی زمین و افتاد به دست همکاراش. با خوندن اون، همه از خنده منفجر شدن. پژمان هم به روی خودش نیاورد و با اونها خندید، اما توی دلش خون گریه میکرد. همون روز، پژمان به خونۀ پدر و مادر شقایق رفت و به اونها گفت که حاضر نیست یک لحظۀ دیگه هم به این زندگی ادامه بده. نتایج تلخ خرافات، دامنگیر شقایق و اطرافیانش شد. اون نهتنها زندگی خودش، بلکه زندگی پژمان و هر دو خانواده رو نابود کرد.
دوستان عزیز، انسان همیشه در پی این بوده که از آینده باخبر شود. فالگیری، طالعبینی، جادوگری، احضار ارواح، همۀ اینها برای کنترل وقایع زندگی انسان و آیندهاش صورت میگیرد و همیشه در طول تاریخ دیده شده است. شقایق در این ماجرای واقعی، فقط نمونهای از این امر است. اما تا به حال به این فکر کرده بودید که این کارها مستلزم ایمان است؟ بله، ایمان به نیرویی مافوق بشر که کنترل امور زندگی او را در دست دارد. حتی اعتقاد به عطسه و صبر نیز جزو این مسائل است. کسی که به این امور اعتقاد دارد، بر این باور است که با توسل به این نیروها، میتواند وقایع بد یا خوب را پیشگویی کند. این نیروها چیست؟ این سؤالی است که همۀ معتقدین به اینگونه مسائل باید دربارهاش بیندیشند. چه نیرویی در پس این کارها وجود دارد؟ کتابمقدس منشأ این نیروها را مشخص میسازد. آنها ارواح خبیث و شیطانی هستند! عجیب است که انسان حاضر است به نیروهای خبیث برای کنترل زندگی و وقایع آینده متوسل شود، اما حاضر نیست به کسی که خالق همۀ آنها است، ایمان داشته باشد و آیندۀ خود را به او بسپارد. شیطان و ارواح خبیث او، همه آفریدۀ خدا هستند، اما طبق تعلیم کتابمقدس، آنها نسبت به خدا طغیان کردند و نافرمان گردیدند و در صدد لطمه زدن به انسان و گمراه ساختن او هستند.
برای مثال، مسألۀ احضار ارواح را در نظر بگیرید. کسی که به چنین کاری دست میزند، عملاً نشان میدهد که به روح و عالم ارواح و زندگی بعد از مرگ اعتقاد دارد. سؤالی که برای ما پیش میآید، این است که چنین شخصی چرا به خالق این روحها اعتقاد ندارد. امروزه، حتی در غرب، این امر رواج بسیار یافته است. مردم با کمال میل به ارواح متوسل میشوند، اما حاضر نیستند به خدای قدوس و متعال که آفرینندۀ همۀ این روحها است، ایمان داشته باشند و به او متوسل شوند. اگر نیروهایی ماورای قدرت طبیعت و بشر وجود دارد، چقدر بیشتر خدایی که همۀ آنها را آفریده است! پس چرا دست به دامن او نشویم؟
کتابمقدس از همان ابتدا، این قبیل کارها را مستقیماً به شیطان نسبت میدهد. خدا در توراتِ موسی میفرماید: "این اقوام که شما سرزمینشان را تصرف خواهید کرد، به سخنِ غیبگویان و فالگیران گوش فرامیدهند. اما در خصوص شما، یهوه خدایتان اجازه نمیدهد چنین کنید." (کتاب تثنیه ۱۸:۱۴). همچنین، خدا از زبان ارمیای نبی به قوم یهود فرمود: "و امّا شما به انبیا و فالگیران و خواببینندگان و ساحران و جادوگران خود که به شما حرف میزنند و میگویند پادشاه بابل را خدمت منمایید، گوش مگیرید." (کتاب ارمیا ۲۷:۹). همۀ این نوع خرافات، ریشه در اعتقاد به شیطان دارند.
در کتاب عهدجدید، در بخش اعمال رسولان، فصل شانزدهم، ماجرای دختر جوانی را میخوانیم که روح غیبگویی داشت. او کنیز بود و برای اربابان خود، سود سرشاری از این راه بهدست میآورد. وقتی پولس و همراهانش به آن شهر رسیدند، آن دختر دائماً در پی ایشان راه میافتاد و به مردم میگفت: "این مردان، خدمتگزاران خدای متعالاند و راه نجات را به شما اعلام میکنند." (کتاب اعمال ۱۶:۱۷). با این که این دختر حقیقت را دربارۀ پولس و همراهانش میگفت، اما پولس میدانست که روحی که در او هست، روحی است غیرالهی. از این رو، آن روح را از آن دختر اخراج کرد و وی دیگر نتوانست غیبگویی کند. این ماجرا بهروشنی نشان میدهد که منشأ همۀ این نوع فالبینیها و غیبگوییها، شیطان است، نه خدا بنابراین، باید بسیار مراقب این کارها باشیم و از آنها بپرهیزیم.
ناگفته نماند که ما در مسیحیت، پدیدهای داریم به نام "نبوت". کسانی که از این عطیه برخوردارند، از جانب خدا حتی امور آینده را نیز پیشگویی میکنند. اما این افراد کسانی هستند که به خداوندگاری عیسی مسیح ایمان دارند و با خون او شسته شده و مقدس گردیدهاند. این پدیده یکی از عطیههای روحالقدس است و هیچ ارتباطی با فالگیری و طالعبینی و سحر و جادو که کار شیطان است، ندارد.
کتابمقدس بهصراحت به وجود نیروهای شریری اشاره میکند که در میان انسانها عمل میکنند. پولس رسول میفرماید: "زیرا ما را کـُشتی گرفتن با جسم و خون نیست، بلکه ما علیه قدرتها، علیه ریاستها، علیه خداوندگاران این دنیای تاریک، و علیه فوجهای ارواح شریر در جایهای آسمانی میجنگیم." (رساله به افسسیان ۶:۱۲). پس، ارواح شریر وجود دارند و صاحب قدرتِ بسیار نیز هستند. مسیحیان واقعی با آنها در جنگ هستند، نه با انسانها. یکی از حیلههای این ارواح، رواج دادن فالبینی، فالگیری از همه نوع، طالعبینی از ستارگان، کفبینی، احضار ارواح و انواع مختلف این قبیل کارها است. پولس رسول در رسالۀ خود به غلاطیان، فصل ۵، آیۀ ۲۰، "جادوگری" را جزو اعمال نفـْس بهشمار میآورد. یوحنای رسول نیز در کتاب مکاشفه، فصل ۲۱، آیۀ ۸، بهروشنی اعلام میدارد که جادوگران، همراه با بزدلان و بیایمانان و مفسدان و آدمکشان و بیعفتان و بتپرستان و دروغگویان، به دریاچۀ مشتعل به آتش و گوگرد افکنده خواهند شد.
پس، دوستان عزیز، این موضوع را دستکم نگیرید و با آن بازی نکنید. این کارها نه فقط گناه است، بلکه برقراری ارتباط مستقیم با شیطان و ارواح خبیث او است. اگر تا به حال، در این قبیل کارها شرکت داشتهاید، بدانید که عیسی مسیح با آغوش باز، منتظر است که توبه کنید و بهسوی او بازگشت نمایید. او با خون مقدس خود که بر روی صلیب برای کفارۀ گناهان ما ریخت، ما را از این اعمال شیطانی خواهد شست و رهایی خواهد داد، و بهجای ارواح خبیث، روحالقدس، یعنی روح مقدس خود را در ما ساکن خواهد ساخت. در ضمن، او خودش آیندۀ ما را در دستان خود دارد. ما با اطمینان میتوانیم آیندۀ خود و تصمیماتمان را در دعا به او بسپاریم تا او ما را به راهی که به صلاح ما است، هدایت فرماید. آمین.