مدتی پیش یکی از صمیمیترین دوستانم بهطور ناگهانی رابطهاش را با من قطع کرد. البته یکی دو هفته بعد، توضیح داد که درگیر مشکلی عاطفی شده بود، اما بااینحال، تمایلی نشان نداد که رفاقتمان را ازسر بگیرد.
حتماً میتوانید احساس سردرگمی و سرخوردگی مرا تجسم کنید. شاید هم خودتان همین تجربه را داشتهاید. اما کمتر پیش میآید که شخصی به این شکل و بهطور ناگهانی رابطهاش را با دوستش قطع کند. علاوهبراین، این شخص از بعضی اسرارم هم علیه من استفاده کرد و آسیبی سخت به من زد.
بعد از این اتفاق، از خودم پرسیدم که آیا میتوانم به دوستی اعتماد کنم؟ آیا ازاينبهبعد، میتوانم راز دلم را با کسی در میان بگذارم؟ بله، این دوست صمیمی من، و بعضی دوستان دیگر هم، بیوفا و غيرقابلاعتماد ازآب درآمدند. در اینجا بود که این آیه از کلام خدا را بهیاد آوردم که میفرماید: "چه بسا دوستان که یکدیگر را به نابودی میکشند، اما دوستی هم هست که از برادر چسبندهتر است." (کتاب امثال ۱۸: ۲۴). تصمیم گرفتم که ازاینپس، به این دوست و رفیق وفادار و قابلاعتماد بچسبم که از برادر چسبندهتر است. این دوست کسی نیست جز عیسای مسیح. او با اینکه از ازل با خدا بود، دو هزار سال پیش در جسم ظاهر شد، و حتی جانش را در راه ما فدا کرد و در روز سوم زنده شد و سپس زنده به آسمان بالا رفت، اما با این وعده که "اینک من هر روزه تا پایان این عصر با شما هستم!" (انجیل متی ۲۸: ۲۰). توصیۀ من به شما این است که به چنین دوستی بچسبید، و روی صندلیهای شکسته ننشینید، چونکه روزی شما را بر زمین خواهند کوفت. فقط به عيسی مسیح خداوند بچسبید.