آن روز را خوب به یاد دارم. کلاس دوم دبستان بودم. معلم ما آقایی بود با کت و شلوار سورمهای که همیشه عطر خاصی بهکار میبرد. در آن روز، او یکی از همکلاسیهای ما را که پسر بسیار شلوغی بود، چنان به باد کتک گرفت که من فکر میکردم آن بچه خواهد مرد.
از تماشای آن صحنۀ هولناک، ترس و وحشت عمیقی مرا فرا گرفته بود. از آن روز به بعد، تا سالها وقتی بوی آن عطر به مشامم میرسید، احساس وحشت میکردم.
پولس رسول در رسالۀ دوم خود به مسیحیان قرنتس میفرماید: "خدا را سپاس که همواره ما را در مسیح، در موکب ظفر خود میبَرَد و رایحۀ خوشِ شناخت او را بهوسیلۀ ما در همه جا میپراکَنَد. زیرا برای خدا رایحۀ خوشِ مسیح هستیم، چه در میان نجاتیافتگان و چه در میان هلاکشوندگان. اما برای یکی بوی مرگ میدهیم که به مرگ رهنمون میشود؛ برای دیگری عطر حیاتیم که حیات بهبار میآوَرَد." (دوم قرنتیان ۲:۱۴-۱۶). کاش رایحهای که از ما مسيحيان به مشام اطرافیانمان میرسد، بوی هلاکت و وحشت نباشد، بلکه بوی حیات جاودانی و رایحۀ خوش مسیح، بوی محبت و مهربانی و ملایمت و ملاطفت و بزرگواری. راستی من و شما چه رایحهای برای اطرافیانمان داریم؟