بار دیگر میلاد مسیح از راه می‌رسد. مسیحیان در سراسر جهان، به این مناسبت جشن و سرور برپا می‌کنند، گرچه بسیاری از آنان چیز زيادی دربارۀ مفهوم این عید و پیام آن نمی‌دانند. ولادت عیسای مسیح دارای پیامی با جنبه‌های گوناگون است. ما در این مقاله، به کندوکاو در مورد یکی از جنبه‌های این پیام خواهیم پرداخت. خواهیم کوشید در مورد این موضوع بیندیشیم که خودمان شخصاً چه واکنشی در برابر ولادت عیسی نشان می‌دهیم.

به‌هنگام ولادت عیسی در شهر کوچکِ بیت‌لحم، در سرزمین یهودیان، و همچنین مدتی پس از آن، اتفاقات شگفت‌انگیزی افتاد کهwisemen 1 همگی نشان از خارق‌العاده بودن این رویداد داشتند، و نیز از فوق‌طبیعی بودنِ آن. یکی از این اتفاقات، دیداری است که چند مرد دانا و حکیم از عیسی و خانواده‌اش به‌عمل آوردند. برای آشنایی با این اتفاق، ابتدا شرح آن را از انجیل متی، فصل دوم، آیات ۱ تا ۱۲، نقل می‌کنیم؛ می‌فرماید: "چون عیسی در دوران هیرودیس پادشاه، در بـِیت‌لِحِمِ یهودیه به دنیا آمد، هان چند مُغ از مشرق‌زمین به اورشلیم آمدند و پرسیدند، کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟ زیرا ستارۀ او را در مشرق دیده‌ایم و برای پرستش او آمده‌ايم. چون این خبر به گوش هیرودیسِ پادشاه رسید، او و تمامی اورشلیم با وی مضطرب شدند. پس او همۀ سران کاهنان و علمای دینِ قوم را فراخواند و از آنها پرسید، مسیح کجا باید زاده شود؟ پاسخ دادند، در بـِیت‌لِحِمِ یهودیه، زیرا نبی در این باره چنین نوشته است، ای بـیت‌لِحِم که در سرزمین یهودایی، تو در میان فرمانروایان یهودا به هیچ روی کمترین نیستی، زیرا از تو فرمانروایی ظهور خواهد کرد که قوم من، اسرائیل، را شبانی خواهد نمود. پس هیرودیس مُغان را در نهان نزد خود فراخواند و زمان دقیقِ ظهور ستاره را از ایشان جویا شد. سپس آنان را به بـِیت‌لِحِم روانه کرده، بدیشان گفت، بروید و دربارۀ آن کودک به‌دقـّت تحقیق کنید. چون او را یافتید، مرا آگاه سازید تا من نیز آمده، سَجده‌اش کنم. ایشان پس از شنیدن سخنان پادشاه، روانه شدند. و هان ستاره‌ای که در مشرق دیده بودند، پیشاپیش آنها می‌رفت تا سرانجام بر فراز مکانی که کودک بود، بازایستاد. ایشان با دیدن ستاره بی‌نهایت شاد شدند. چون به خانه درآمدند و کودک را با مادرش مریم دیدند، روی بر زمین نهاده، آن کودک را پرستش نمودند. سپس صندوقچه‌های خود را گشودند و هدیه‌هایی از طلا و کـُندُر و مُر به وی پیشکش کردند. و چون در خواب هشدار یافتند که نزد هیرودیس بازنگردند، از راهی دیگر رهسپار دیار خود شدند."

ما نمی‌دانیم این واقعه چه مدت پس از ولادت عیسی رخ داد، اما صاحب‌نظران بر این باورند که چون هیرودیس دستور داد که پسرانِ کمتر از دو سال را در شهر کوچک بیت‌لحم قتل عام کنند، پس احتمال دارد که این دیدار، در ظرف این مدت، یعنی از روز ولادت عیسی تا دو سال پس از آن، رخ داده باشد. در هر صورت، آنچه اهمیت دارد، اینست که این ماجرا چند پیام مهم برای ما دارد. اما پیش از پرداختن به این پیامها، باید به یک نکتۀ مهم توجه داشته باشیم. در این ترجمۀ فارسیِ کتاب‌مقدس که ما از آن استفاده کرده‌ایم، این بازدیدکنندگان "مُغان" نامیده شده‌اند. کلمۀ "مُغ" در زبان فارسی، اشاره دارد به موبدان زرتشتی، یا همان کاهنان و مقامات روحانی این دین. اما واژۀ یونانی که در متن اصلی انجیل به‌کار رفته، الزاماً به موبدان زرتشتی و نیز به ایران‌زمین ارتباط ندارد. واژۀ یونانیِ "ماگوس" به هر حکیمی اشاره می‌کند که با بررسی حرکت ستارگان، سرنوشت انسان‌ها و نیز وقوع رویدادهای مهم را کشف می‌کردند. این گروه را "مجوس" نیز می‌خوانند، که شکل عربی همان کلمۀ یونانی "ماگوس" است. مجوس‌ها در واقع فال‌بین‌ها یا طالع‌بین‌هایی بودند که در دربار پادشاهان مشرق‌زمین در خدمت پادشاهان و بزرگان مملکتی بودند. برای مثال، در کتاب دانیالِ نبی، از همین "مجوس‌ها" یا جادوگران و فال‌بین‌ها نام برده شده است. دانیال نبی در حدود ششصد سال پیش از میلاد مسیح می‌زیست. از این رو، بهتر است ایشان را "مُغ" ننامیم، بلکه "مجوس"، یا همان فال‌بین‌ها و طالع‌بین‌های امروزی. امروزه، در اکثر مجلات و نشریات غربی، صفحه‌ای اختصاص یافته به "فال هفته"، که ادعا می‌شود سرنوشت متولدین هر ماه را بر اساس حرکت ستارۀ خاص آن ماه، تشخیص می‌دهند. مطالعه و توجه به این خرافات، بر ایمانداران مسیحی جایز نیست، چرا که این کار به منزلۀ وارد شدن به محدودۀ خرافات و حتی جادوگری و توجه به گفته‌های ارواح خبیث می‌باشد.

اما اکنون بپردازیم به ماجرای آمدن "مجوسیان" به اورشلیم. طبق احادیث قدیمی کلیسا، تعداد ایشان سه تن بوده است. اما در این زمینه هیچ قطعیتی وجود ندارد. اگر در صدر مسیحیت، تعداد ایشان سه تن تصور شده، به این علت بوده که این افراد سه نوع هدیه به عیسای خردسال پیشکش کردند، یعنی طلا و کـُندر و مُر. از این رو، تصور شده که تعداد ایشان سه تن بوده است. این امر در نقاشی‌ها و کنده‌کاری‌ها و در فیلم‌ها نیز منعکس شده، اما هیچ گزارش تاریخی در این خصوص موجود نیست.

در این ماجرا، نکتۀ بسیار عجیب و غریبی ملاحظه می‌کنیم. این مجوس‌ها چون به اورشلیم رسیدند، گفتند که، "ستارۀ او را در مشرق ديده‌ايم" و اينچنين پی برده بودند که یک پادشاه در سرزمین یهودیان متولد شده است! در دنبالۀ ماجرا می‌خوانیم که وقتی هیرودیس بنا بر نظر علمای دین یهود، مجوس‌ها را روانۀ شهر کوچک بیت‌لحم کرد، همان ستاره بار دیگر بر ایشان پدیدار گشت و حتی آنان را دقیقاً به خانه‌ای که عیسای خردسال در آن بود، هدایت کرد. این نکته نشان می‌دهد که ظهور ستاره بر این مجوس‌ها طبق طرح و تدبیر خدا بوده است. حال ممکن است بپرسید که چه نکته‌ای در این ماجرا عجیب و غریب است. حقیقت اینست که خدای حقیقی و زنده، در هیچ جای کتاب‌مقدس مسیحیان و نیز در هیچ مقطعی از تاریخ مقدس نجات، از طریق حرکت ستارگان ارادۀ مقدس خود را آشکار نفرموده است. بنابراین، نکتۀ حیرت‌انگیز اینست که چرا در این مقطع خاص از تاریخ، خداوند مقدر فرمود که از این طریق ارادۀ خود را آشکار سازد. پاسخ به این سؤال چندان ساده نیست. اما شاید یکی از علت‌ها برای آنکه خداوند بر آن شد تا نقشه و تدبیر مقدس خود را از این روش غیرمعمول آشکار فرماید، این باشد که او می‌خواست درس مهمی به کاهنان و علمای دین یهود بدهد، به افرادی که بی‌نهایت متکبر بوده، می‌پنداشتند که جز خودشان، هیچ کس دیگری مورد پذیرش خدا نیست، و اینکه فقط خودشان هستند که از احکام و از ارادۀ خدا آگاهند. این بزرگان دینیِ یهود همۀ قوم‌ها و ملت‌های دیگر را آنچنان خوار و پست می‌دانستند که ایشان را "سگ" و "نجس" می‌خواندند. با توجه به این حقیقت که در رویدادها و تعالیم عیسی مسیح منعکس است، یعنی تکبر و غرور مذهبی اکثر رهبران یهود، شاید خدا می‌خواست به ایشان نشان دهد که او حتی از این "مجوس‌ها" نیز که احتمالاً مُشرک بودند، استفاده می‌کند تا مژدۀ حیات‌بخش نجات و رستگاری ابدی خود را به بشریت اعلام کند، به "تمامی" بشریت، و نه فقط به یک قوم و ملت و نژاد خاص.

بله، نجات و رستگاری‌ای که خدا از طریق پسرش، عیسای مسیح، فراهم ساخته، مختص به یک قوم خاص نیست، بلکه فرد-فردِ انسان‌ها را در بر می‌گیرد. خدا آنچنان رحیم و بزرگوار و پر از فیض است که حتی این "مجوس‌ها" را مورد تفقد قرار داد و ایشان را از طریق روشی غیرمعمول، هدایت فرمود تا آمده، و مَقدمِ "پسرِ" ابدی‌اش را که به‌تازگی به شکل انسان وارد این جهان خاکی شده بود، گرامی بدارند. آیا این شگفت‌انگیز نیست؟ آیا این نشان نمی‌دهد که خدایی که خود را در کتاب‌مقدس آشکار فرموده، چقدر پر از رحمت و آکنده از فیض رایگان است؟ خدای کتاب‌مقدس در هیچ چارچوبِ بشری و در هیچ قالب ساخته و پرداختۀ ذهن انسان، محدود نمی‌شود. فیض و رحمت او به هر انسانی، از هر نژاد و قوم و قبیله‌ای، به‌رایگان ارائه شده است. و درک این رحمتِ وصف‌ناپذیر برای رهبران متکبر دین یهود در آن روزگار بس دشوار بود! اما خدای ما اینچنین رحیم و فیاض است!

چه حیرت‌انگیز است که به‌جای اینکه همین علمای دینیِ متکبر، برای خیرمَقدم گفتن به "پسر خدا" به پیشگاه او شرفیاب گردند، "مجوس‌های غیریهودی" مقرر شدند چنین افتخاری تصیبشان گردد. بله، مجوس‌های غیریهودی، و نه علمایی که با کتب انبیای یهود و با پیشگویی‌های ایشان در خصوص "مسیح موعود"، آن پادشاه برگزیدۀ خدا، آشنایی کامل داشتند! این نکته برای ما نیز پیام مهمی دارد، پیام فروتنی و پرهیز از تکبر و غرور! اگر یک ایماندار مسیحی یقین کامل دارد که نجات و رستگاری ابدی نصیبش شده، باید بداند که این امر فقط و فقط به‌خاطر فیض و رحمت عظیم و وصف‌ناپذیر خدا صورت گرفته، رحمتی که در اثر قربانی و کفارۀ عیسای مسیح بر روی صلیب به هر انسانی هدیه می‌گردد. ما هیچ لیاقت و شایستگی برای دریافت این نجات را نداشته، نداریم و نخواهیم داشت. پس اگر این فیض و لطف خدا شامل حال ما گردیده، نباید دچار تکبر شویم و دیگران را خوار بشماریم. ایمانداران مسیحی حکم یافته‌اند که فروتن بوده، به انسان‌ها احترام بگذارند، چرا که همان فیض و رحمت رایگان برای دیگران نیز موجود است. مسیحیان باید دعا کنند که خدای فیاض، دیگران را نیز به‌سوی "نجات‌دهنده" هدایت فرماید. اگر این فیض نصیب "مجوس‌ها" گردید، می‌تواند امروز نیز نصیب من و تو گردد، حتی اگر افراد مذهبی و متکبر زمانه، ما را خوار بشمارند.

بعدها عیسی مسیح در مورد فروتنی و تکبر فرمود: "هر که خود را برافرازد، خوار خواهد شد، و هر که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید." (انجیل لوقا ۱۸:‏ ۱۴). پولـُسِ رسول در خصوص مسیح و فروتنی او چنین فرموده: "او که همذات با خدا بود، از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست، بلکه خود را خالی کرد و ذاتِ غلام پذیرفته، به شباهت آدمیان درآمد. و چون در سیمای بشری یافت شد، خود را خوار ساخت و تا به مرگ، حتی مرگ بر صلیب مطیع گردید. پس خدا نیز او را به‌غایت سرافراز کرد و نامی برتر از همۀ نامها بدو بخشید، تا به نام عیسی هر زانویی خم شود،" (رساله به فیلیپیان ۲:‏ ۶ تا‏ ۱۰). حال که عیسای مسیح، پسر خدا از لحاظ روحانی، که از ازل با خدا بود، خود را کوچک ساخت و به شباهت انسان‌ها درآمد و حتی حاضر شد برای کفاره کردن گناهان من و تو، با ننگ‌آورترین روش، بميرد، آیا نباید من و تو نیز از الگوی او سرمشق بگیریم، و در برابر خدا و انسان‌ها فروتن شویم و فروتن باقی بمانیم؟

مراقب باشیم که مبادا مانند علمای دین یهود دچار تکبر مذهبی شویم و دیگران را خوار بشماریم! واقعیت تلخ اینست که دقیقاً همین علما بودند که می‌بایست به بیت‌لحم بروند و ولادت پسر خدا را گرامی بدارند. ایشان نه فقط از پیشگویی‌های انبیای خود آگاهی داشتند و می‌دانستند که "مسیح موعود" قرار است در بیت‌لحم چشم به جهان بگشاید، بلکه از این مجوس‌ها نیز شنیدند که این مسیح تولد یافته است. بنا به توصیۀ همین علما بود که مجوس‌ها رهسپار بیت‌لحم گردیدند. اما این علما حتی به خود زحمت نیز ندادند که همراه با مجوس‌ها به بیت‌لحم بروند. حتی از روی کنجکاوی نیز این کار را نکردند! چقدر بی‌تفاوت! چقدر بی‌اعتنا به امور الهی! چقدر غرق شدن در جاه‌طلبی‌ها! چقدر چسبیدن به مشغله‌های دنیایی!

اما در این ماجرا، واکنش هیرودیس، این پادشاه بی‌رحم نیز جالب است. اگر علمای یهود دچار تکبر و بی‌تفاوتی روحانی بودند، هیرودس دچار احساس ناامنی برای مقام خود بود. او نیز مانند علمای یهود ‌دانست که طبق پیشگویی‌ها، "مسیح موعود" باید به جهان بیاید. اما او نمی‌توانست تحمل کند که شخصی دیگر، شخصی که باید "مسیح و فرستادۀ خدا" باشد، وارد صحنه شود و مدعی تاج و تخت او گردد. علما دچار بی‌تفاوتی روحانی بودند، و هیرودیش دچار دغدغۀ تاج و تخت خود. در این میان، فقط چند غریبه بودند که به فکر امور الهی بودند، به فکر پیروی از ارادۀ خدا! این نکات چقدر می‌توانند برای ما آموزنده باشند.

اکنون باید از خود بپرسیم که واکنش ما به ولادت عیسای مسیح چیست. آیا مانند علمای دین یهود، بی‌تفاوت هستیم و به رفاه دنیایی خود در "اورشلیم زندگی امن خود" چسبیده‌ایم؟ یا آیا مانند پادشاه ستمگر وقت، نگران از دست دادن موقعیت خود هستیم، و به همین دلیل حاضر نیستیم به ملاقات مسیح برویم؟ یا مانند این مجوس‌های بیگانه هستیم که خانه و کاشانۀ امن خود را ترک کرده، رنج سفر بر خود هموار ساخته بودند، و حتی بیم نداشتند که به دست آن پادشاه ظالم کشته شوند، بلکه حاضر بودند برای "ملاقات" با مسیح موعود، جان خود را به خطر بیندازند؟ امروز واکنش ما به ولادت این نجات‌دهندۀ آسمانی چیست؟