ای مسيحم، مُرده را جان میدهی، درد عالم را تو درمان میدهی
درد دل را هر سحر، گويم به عيسای مسيح، گر نشيند غم به بر، گويم به عيسای مسيح
چو ذات کبريايی تو، بحق پور خدايی تو
رهروان را رهنمائی ای مسيح، راه ما را، انتهائی ای مسيح
عيد نوروز و روزِ نو آمد، با مسيح، اين بهارِ نو آمد
مستی جام مِی و يارِ دلآرا بنگر، چشمۀ خون دل و آب گوارا بنگر
مسيحايی که با خونش کند برپا کليسا را، سزاوار ست که تمجيدش فرا گيرد دل ما را
شادم و زنده دلم، پور خدا يار من است، همۀ اميد من، جملۀ افکار من است
زمين وُ آسِمون گر بهم آيه، اگر در لحظهای عُمرُم سرآيه
عشق را تفسير و صد معنا نمودند عاشقان، تير او را راهی دلها نمودند عاشقان
گناهم چون ُبوَد عشق رخ يار، خوشم آنگه که گويندم گنهکار