رادیو مژده

ماجراهای تلخ و شیرین

پشیمانی

با حمید در فرودگاه استانبول آشنا شدم. او غرق در افکار پریشان خود بود. به بازی روزگار می‌اندیشید، به اولین نامه‌ای که پستچی به دستش داد، به شروع تمام این ماجراها. پشیمانی در نگاهش موج می‌زد. حمید ماجرای خود را این­گونه برایم تعریف کرد.