قرصهای روانگردان
با رُکسانا ازطریق مادرش آشنا شدم. او دختری بیست و یک ساله بود، اما دستانش میلرزید و خموده بود، بهطوریکه سنش بیشتر از اینها بهنظر میرسید. تمرکز چندانی نداشت. وقتی میخواست حرف بزند،
…
با رُکسانا ازطریق مادرش آشنا شدم. او دختری بیست و یک ساله بود، اما دستانش میلرزید و خموده بود، بهطوریکه سنش بیشتر از اینها بهنظر میرسید. تمرکز چندانی نداشت. وقتی میخواست حرف بزند،
…
زنی ۲۲ ساله هستم. وقتی ۱۸ سالم بود، پدرم منو به عقد مردی درآورد که بعداز یک سال متوجه شدیم به مواد مخدر، اعتیاد داره. تلاشهای زیادی برای ترک اعتیادش کردیم، ولی بهبود نيافت.
…
شیرین، این دختر جوان، با کولهباری از درد و رنج، در اتاق راه میرفت و اشک میریخت. از او خواستم تا سرگذشت تلخ خود را برایم بازگو کند. آهی پُر از حسرت کشید و چنین گفت:
…
برای عیادت یکی از دوستانم به بیمارستان رفته بودم. اون، تازه زایمان کرده بود. من بهعنوان یک زن، به موضوع تولد این نوزاد و نوزادهای دیگه فکر میکردم که چقدر با ورودشون به این دنیا، باعث شادی پدر و مادر خود میشن.
…
با شهاب درحالی آشنا شدم که روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود و از درد بهخود میپیچید. پایش در گچ بود و بدنش کوفتگی شدید داشت. بافاصلۀ کمی، مأموری نشسته و مراقب او بود.
…