امروزه، تصور مردم این است که مهم‌ترین عید مسیحیان، عید "کریسمس" یا همان عید میلاد مسیح است، غافل از اینکه مسیحیان واقعی اعیاد دیگری نیز دارند. کمتر کسی هست که بداند در چندین قرن اول مسیحیت، مهم‌ترین عید مسیحیان، عید قیام بود، عیدی که به مناسبت زنده شدن مسیح پس از مرگش برگزار می‌شد. اما بعدها، عید میلاد اهمیت بیشتری یافت.


آنچه پایه و بنیاد مسیحیت را تشکیل می‌دهد، همانا قیام یا زنده شدن مسیح است. این حقیقت در قلب پیام رسولان مسیح، یعنی شاگردان او، قرار داشت. بدون قيام و برخاستن مسيح از مردگان، مسیحیتی وجود ندارد و آن چیزی نخواهد بود جز مجموعه‌ای از تعاليم و درسهای اخلاقی.

در آن روزِ جمعه که عیسای ناصری را مصلوب نمودند و کشتند، تمام امید شاگردان او بر باد رفت. یأس و ناامیدی ایشان را در آن روز، و نیز در روز بعد از آن، یعنی شنبه، می‌توان به‌آسانی تجسم کرد. عیسی، وقتی با شاگردان خود در راه سفر به اورشلیم بود، لااقل سه بار آشکارا به ایشان فرموده بود که در آنجا از سوی رهبران مذهبی یهود محاکمه و شکنجه شده، به دست رومی‌ها سپرده خواهد شد تا اعدامش کنند، اما در روز سوم بر خواهد خاست؛ ولی ایشان پیشگویی او را درک نمی‌کردند. در نظر ایشان، اگر عیسای ناصری همان مسیح موعود بود، یعنی پادشاه الهی و از لحاظ روحانی پسر خدا، نمی‌بایست کشته شود، تا چه برسد به اینکه بعد از مرگ، باز زنده شود! ایشان گویی یکسره تمام این فرمایشهای مسيح را از یاد برده بودند.

اما سرانجام روز سوم فرارسید. زنانی که در سپيده‌دم روز یکشنبه به سر قبر رفته بودند تا پیکر بی‌جان عیسی را با مواد معطر بپوشانند، دیدند مقبره‌ای که پیکر در آن قرار داشت، خالی است، مقبره‌ای که به شکل حجره‌ای در داخل صخره حفر شده بود. ناگاه دو فرشتۀ سفیدپوش را دیدند که به ایشان گفتند که زنده را در میان مردگان نجویند، چرا که او زنده شده است. وقتی این زنان که از وفادارترین پیروان عیسی بودند، شتابان به راه افتادند تا این خبر را به شاگردان او برسانند، خودِ عیسی، زنده بر ایشان ظاهر شد. شبِ همان روزِ یکشنبه نیز عیسی از غیب در میان شاگردان ایستاد و آنان را مطمئن ساخت که جسماً و روحاً زنده شده است. در اینجا بود که یأس شاگردان تبدیل به امید، و ترس ایشان تبدیل به شهامت گردید. ایشان از پشت درهای بسته بیرون آمدند و پيش از صعود عيسی به آسمان بارها عیسای زنده را ملاقات کردند. چهل روز بعد از واقعۀ قيام عيسی، پیروان عیسی طبق رهنمود او، وی را بر فراز تپه‌ای مشرف بر اورشلیم ملاقات کردند. عیسی به آنان فرمود که هیچ اقدامی نکنند، بلکه در اورشلیم بمانند و دعا کنند تا روزی که از قدرتی که از آسمان خواهد آمد، پر شوند و با آن مجهز گردند. سپس، در مقابل چشمان حیرت‌زدۀ ایشان، به‌سوی آسمان بالا رفت و ابری او را از دیدگان ایشان پنهان ساخت. ناگاه دو فرشتۀ سفیدپوش بر ایشان ظاهر شدند و گفتند: "ای مردان جلیلی، چرا ایستاده به آسمان چشم دوخته‌اید؟ همین عیسی که از میان شما به آسمان برده شد، باز خواهد آمد، به همین‌گونه که دیدید به آسمان رفت." (کتاب اعمال رسولان ۱: ‏۱۱). آنگاه شاگردان و پیروان دیگر عیسی، از جمله مادر او و سایر زنانی که او را خدمت می‌کردند و حدوداً ۱۲۰ نفر بودند، طبق فرمایش عیسی عمل کردند و به اورشلیم آمده، وقت خود را به دعا گذراندند.

ده روز از صعود عیسی به آسمان گذشت، یعنی پنجاه روز پس از زنده شدن او. آن روز، یهودیان عیدی را برگزار می‌کردند که به زبان یونانی "پنتیکاست" نامیده می‌شد، یعنی "پنجاهه". این عید را حضرت موسی مقرر داشته بود و به مناسب شکرگزاری برای تکمیل برداشت محصول برگزار می‌شد. طبق شریعت موسی، هر مرد یهودی می‌بایست لااقل سالی سه بار برای برگزاری اعیاد مذهبی به اورشلیم می‌رفت. یکی عید فِصَح بود که در اوائل بهار برگزار می‌شد و يادآور روزی بود که يهوديان از بردگی در مصر آزاد شدند، دیگری عید پنتیکاست یا پنجاهه، یعنی حدود پنجاه روز بعد از آن، و سومی، روز کفاره بود که در اوائل پاییز برگزار می‌شد. نباید از نظر دور بداریم که سرزمین فلسطین، محل زندگی یهودیان، نسبتاً کوچک بود و سفر از نقاط مختلف آن سرزمين به اورشليم زياد طول نمی‌کشید. در این میان، یهودیانی نیز که در سایر ممالک زندگی می‌کردند، می‌کوشیدند دست‌کم در یکی از این اعیاد شرکت کنند و به اورشلیم بیایند.

در این روز خاص که مورد نظر ما است و پنجاه روز بعد از زنده شدن مسیح واقع بود، و در ضمن، عید پنتیکاست نیز بود، یهودیان نه فقط از نقاط مختلف فلسطین، بلکه از نقاط مختلف جهان در اورشلیم گرد آمده بودند. رسولان مسیح و بقیۀ پیروانی که ذکر کردیم، در یک محل جمع بودند. هنوز ساعتِ ۹ صبح نشده بود. در این لحظه اتفاق حیرت‌انگیز و خارق‌العاده‌ای افتاد. کتاب اعمال رسولان آن را چنین توصیف می‌فرماید: "ناگاه صدایی همچون صدای وزش تندبادی از آسمان آمد و خانه‌ای را که در آن نشسته بودند، به تمامی پر کرد. آنگاه، زبانه‌هایی دیدند همچون زبانه‌های آتش که تقسیم شد و بر هر یک از ایشان قرار گرفت. سپس همه از روح‌القدس پُر گشتند و آن‌گونه که روح بدیشان قدرت تکلـّم می‌بخشید، به زبانهای دیگر سخن گفتن آغاز کردند. در آن روزها، یهودیانِ خداترس، از همۀ ممالک زیر آسمان، در اورشلیم به سر می‌بردند. چون این صدا برخاست، جماعتی گرد آمده، غرق شگفتی شدند، زیرا هر یک از ایشان می‌شنید که آنان به زبان خودش سخن می‌گویند. پس حیران و بهت‌زده، گفتند: مگر اینها که سخن می‌گویند جملگی اهل جلیل نیستند؟ پس چگونه هر یک می‌شنویم که به زبان زادگاه ما سخن می‌گویند؟ پارتها و مادها و عیلامیان، مردمان بین‌النهرین و یهودیه و کاپادوکیه و پونتوس و آسیا و فریجیه و پامفيلیه و مصر و نواحی لیبی متصل به قیرَوان و نیز زائران رومی (چه یهودی و چه یهودی‌شده)؛ و همچنین مردمان کـْرِت و عربستان - همه می‌شنویم که اینان به زبان ما مدح اعمال عظیم خدا را می‌گویند. پس همگی متحیر و سرگشته از یکدیگر می‌پرسیدند: معنی این رویداد چیست؟ امّا برخی نیز ریشخندکنان می‌گفتند: اینان مست شرابند!" (کتاب اعمال ۲: ‏۲-‏۱۳).

بله، رویداد شگفت‌انگیزی بود! پیروان عیسی که عمدتاً اهل جلیل بودند، از لهجه‌شان قابل تشخیص بودند. در ضمن، از ظاهرشان نیز مشخص بود که افراد تحصیل‌کرده‌ای نیستند که با زبانهای بیگانه آشنا باشند. این امور باعث حیرت یهودیانی شد که از سرزمینهای دوردست به آنجا آمده بودند. برای روشن شدن موضوع، تجسم کنید، شخصی که ظاهرش نشان می‌دهد که ماهيگير فقيری است، و زبان فارسی را نیز به‌درستی تکلم نمی‌کند، ناگاه به شکلی شیوا و فصیح، به زبان انگلیسی سخن بگوید و با آن زبان، کارهای بزرگ خدا را شرح دهد! از دیدن این صحنه، چه حالتی به شما دست می‌دهد؟ ممکن است مانند حاضرین در صحنه در آن روز پنتیکاست، ریشخند بزنیم، یا حتی مانند علمای دین یهود که گرچه معجزات آشکار مسیح را می‌دیدند، آنها را به شیطان و ارواح خبیث نسبت بدهیم، یا اینکه صادقانه بپذیریم امری فوق طبیعی رخ داده است.

در اینجا بود که پطرس و بقیۀ رسولان مسیح، برخاستند و مفهوم این واقعه را توضیح دادند. ایشان گفتند که این رویداد، همانا تحقق‌ پیشگویی یوئیل، یکی از انبیای کهن یهودیان، است که فرموده بود که وقتی مسیح موعود ظهور کند، خدا روح‌القدس را بر همۀ اقشار مردم فرو خواهد ریخت و ایشان از جانب خدا سخن خواهند گفت. این در حالی بود که تا پیش از ظهور مسیح، فقط انبیا قادر بودند تحت الهام روح‌القدس، پیامی از سوی خدا بیان کنند. وقوع این رویداد حکایت از آن داشت که مسیحِ موعود به‌راستی ظهور کرده است. اما این مسیحِ موعود که بود؟

پیش از اینکه به این سؤال بپردازیم، لازم است از خود بپرسیم که در آن صبح، رسولان و سایر پیروان عیسی که به زبان ممالک مختلف سخن می‌گفتند، زبانهایی که هیچ‌گاه نیاموخته بودند، عملاً چه می‌گفتند؟ کلام خدا به این اکتفا می‌کند که بگوید ایشان "مدح اعمال عظیم خدا را می‌گویند". اما کدام اعمال عظیم خدا؟ آیا منظور باز شدن دریا در مقابل بنی اسرائیل در زمان حضرت موسی بود که حدود ۱۴ قرن پیش از آن رخ داده بود؟ یا نزول خدا با شکوه و جلال عظیم، در میان رعد و برق و دود و آتش بر کوه سینا، که باز در زمان موسی بود؟ این امور که تازگی نداشت. حدس ما این است- تکرار می‌کنیم که این فقط یک حدس است- که این افراد به زبانهایی که نیاموخته بودند، "اعمال عظیم خدا" را برای نجات قوم اسرائیل و همۀ اقوام، از طریق فرستادن مسیحِ موعود، بیان می‌کردند. نظیر چنین نبوت یا پیام الهی را حدود ۳۳ سال پیش از آن، از زبان زکریا، پدر یحیای تعمیددهنده می‌شنویم، یعنی آن هنگام که یحیی زاده شد. کلام خدا در این زمینه، چنین می‌فرماید: "آنگاه پدر او، زکریا، از روح‌القدس پر شد و چنین نبوت کرد: متبارک باد خداوند، خدای اسرائیل، زیرا به یاری قوم خویش آمده و ایشان را رهایی بخشیده است. او برای ما شاخ نجاتی در خاندان خادمش داوود، بر پای داشته است، چنانکه از دیرباز به زبان پیامبران مقدّس خود وعده فرمود بود . . ." (انجیل لوقا ۱: ‏۶۷-‏۷۰). شاید، و باز می‌گوییم شاید، رسولان و بقیۀ پیروان عیسی، دربارۀ تحقق وعدۀ خدا و تفقد الهی از گناهکاران سخن می‌گفتند. اگر چنین باشد، در این واقعۀ شگفت‌انگیز، این مستقیماً خودِ روح خدا بود که مژدۀ نجات از طریق مسیحِ موعود را به مردم می‌داد، واقعه‌ای که فوق طبیعی بودنش انکارناپذیر بود. به این ترتیب، آغازگر اعلان خبر خوش، خودِ روح‌القدس بود. اکنون برمی‌گردیم به این سؤال که اگر این عده، چنین پیامی را به زبانهای مختلف بیان می‌کردند، این "مسیح موعود" که بود؟

پطرس این نکته را توضیح داد و فرمود که این "مسیح موعود"، این "شاخ نجات"، کسی نبود جز عیسای ناصری. او این نکته را چنین تشریح فرمود: "ای قوم اسرائیل، این را بشنوید، چنانکه خود آگاهید، عیسای ناصری مردی بود که خدا با معجزات و عجایب و آیاتی که به دست او در میان شما ظاهر ساخت، بر حقانیتش گواهی داد. آن مرد بنا بر مشیّت و پیشدانی خدا به شما تسلیم کرده شد و شما به دست بی‌دینان (یعنی رومی‌ها) بر صلیبش کشیده، کشتید. ولی خدا او را از دردهای مرگ رهانیده، برخیزانید، زیرا محال بود مرگ بتواند او را در چنگال خود نگاه دارد . . . خدا همین عیسی را برخیزانید و ما همگی شاهد بر آنیم. او به دست راست خدا بالا برده شد و از پدر، روح‌القدسِ موعود را دریافت کرده، این را که اکنون می‌بینید و می‌شنوید، فرو ریخته است . . . پس قوم اسرائیل، جملگی به‌یقین بدانند که خدا این عیسی را که شما بر صلیب کشیدید، خداوند و مسیح ساخته است." (کتاب اعمال ۲: ‏۲۲-‏۲۴، ۳۲-‏۳۳ و ۳۶).

آیا از این ثمربخش‌تر می‌شد مژدۀ ظهور مسیح موعود را داد؟ این زائران در مورد معجزات عیسای ناصری، کشته شدنش، و نیز زنده شدنش مطالبی شنیده بودند. و حالا این خودِ خدا بود که مژده را مستقیماً به گوش مردم می‌رسانید. پطرس رسول نیز توضیح داد که این مسیح موعود همان عیسای ناصری است که کشته شد و روز سوم، به زندگی بازگشت، هم جسماً و هم روحاً. آیا می‌دانید نتیجۀ این رویداد خارق‌العاده چه بود؟ کلام خدا در این مورد چنین می‌فرماید: "چون این را شنیدند، دلریش گشته، به پـِطرُس و سایر رسولان گفتند، ای برادران، چه کنیم؟ پـِطرُس بدیشان گفت، توبه کنید و هر یک از شما به نام عیسی مسیح برای آمرزش گناهان خود تعمید گیرید که عطای روح‌القدس را خواهید یافت . . . پس پیام او را پذیرفتند و تعمید گرفتند. در همان روز حدود سه هزار تن بدیشان پیوستند." (کتاب اعمال ۲: ‏۳۷-‏۳۸ و ۴۱).

بله، این است مفهوم عید پنتیکاست، چنین است وقتی روح‌القدس عمل می‌کند. زمانی که اجازه می‌دهیم روح‌القدس در زندگی ما کار کند و ما را متقاعد سازد که گناهکار و محتاج به مسيح و نجات او هستيم، ما نیز مانند حاضرین در آن روز، "دلریش" خواهیم شد، یعنی به گناهکار بودن خود پی خواهیم برد و توبه خواهیم کرد و خود را به دستان مسیح خواهیم سپرد. اگر با خدا صادق بوده، در جستجوی حقیقت باشیم، روح‌القدس راهی را انتخاب خواهد کرد که ما را "دلریش" سازد و به‌سوی توبه از گناه و ایمان به مسيح هدایت کند. آیا شما صادقانه در جستجوی حقیقت هستید؟ آیا مایلید هديۀ نجات و رستگاری مسيح را شخصاً دريافت کنید؟