آیا “گوش” هستید؟
در اثر تجربیاتی که با افراد مختلف داشتهام، به نکته ای بسیار مهم در روابط اشخاص با یکدیگر پی بردهام. حتماً کنجکاوید بدانید که این نکتۀ مهم چیست!
…
در اثر تجربیاتی که با افراد مختلف داشتهام، به نکته ای بسیار مهم در روابط اشخاص با یکدیگر پی بردهام. حتماً کنجکاوید بدانید که این نکتۀ مهم چیست!
…
وقتی از خانه بیرون میروم، وقتی سوار اتوبوس یا قطار میشوم، یا وقتی به مرکز شهر میروم، جمعیت انبوهی را میبینم که همه در ظاهر بهدنبال چیزی میدَوَند. اما چه چیز؟ من هم جزو اینها هستم. ما همگی شتابان میدَویم. همۀ ما بهدنبال یک لقمه نان میدویم، و باید هم چنین کنیم. اما آیا از زحمت و محنتی که در این راه میکشیم، بهرۀ درست و لذت لازم را میبریم؟
…
چند روز پیش، افتخار داشتم با خادمی قدیمی صحبت کنم. بحث به اینجا کشید که چگونه میتوانیم فروتن شویم. او از یکی از رهبران برجستۀ مسیحی، این جمله را نقل قول کرد: “اگر میخواهی فروتن شوی، باید تحقیرها را تحمل کنی!”
…
چند ماه پیش با خادمی مسيحی صحبت میکردم که قصد داشت پروژهای برای بشارت و تعلیم ایماندارانِ به مسیح طرحریزی کند. او در حين گفتگو، این جمله را بیان کرد: “میخواهم کاری انجام بدهم که تابهحال هیچکس انجام نداده است!”
…
در این اواخر، وقتی با مشکلاتی مواجه شدم، به یک حقیقت تلخ پی بردم، این حقیقت که الآن دارم چیزی را درو میکنم که در طول زندگیام کاشتهام.
…
ما انسانها گاه به یاد خاطراتی میافتیم که در انتهای ضمیر ناخودآگاهمان مدفون شدهاند. چنین چیزی همین اواخر برایم اتفاق افتاد.
…
مدتی پیش یکی از صمیمیترین دوستانم بهطور ناگهانی رابطهاش را با من قطع کرد. البته یکی دو هفته بعد، توضیح داد که درگیر مشکلی عاطفی شده بود، اما بااینحال، تمایلی نشان نداد که رفاقتمان را ازسر بگیرد.
…
اخیراً، این جمله را در خبرها مکرراً شنیدهایم: “نمیتوانم نفس بکشم!” این جمله را مردی سیاهپوست، به نام جورج فلوید، در واپسین لحظاتی که زیر فشار سنگین زانوی یک افسر پلیس در ایالات متحدۀ آمریکا، جان میسپرد، بیان کرد.
…
خیط شدن بسیار ناراحتکننده است، خصوصاً اگر در حضور دیگران باشد! یکی از بدترین انواع خیط شدنها در جمع، زمانیست که در یک مهمانی، نادانسته یا عمداً، در بالای مجلس نشستهایم، اما وقتی مهمانی مهمتر از ما وارد میشود، میزبان از ما میخواهد که جای خود را به او بدهیم.
…
شکی ندارم که همگی ما از بلاتکلیفی و انتظار طولانی رنج میبریم. بهیاد دارم که یک بار در کودکی، قرار بود با خانوادۀ یکی از خویشان، برای یک پیکنیک یکروزه به کنار رودخانۀ کرج برویم. شب پیش از روز موعود، از فرط هیجان، لحظهای خواب به چشمانم راه نیافت.
…