بوی جنگ!
وقتی در اخبار صحبت از احتمال وقوع جنگ بهمیان میآید، دلم میلرزد. جنگ، خشونت، خونریزی، ویرانی و هزار مصیبت دیگر! به این فکر میافتم که در چه دنیای ناامنی زندگی میکنیم.
…
وقتی در اخبار صحبت از احتمال وقوع جنگ بهمیان میآید، دلم میلرزد. جنگ، خشونت، خونریزی، ویرانی و هزار مصیبت دیگر! به این فکر میافتم که در چه دنیای ناامنی زندگی میکنیم.
…
یکی از نزدیکانم میگفت که در کودکی، بارها این جمله را از پدرش شنیده، جملهای که بر روی او تأثیر بسیاری گذاشت: “پسرم، من از آیندۀ تو خیلی نگرانم. تو با این سادگیات، چطور خواهی توانست میان این جماعت گرگصفت زندگی کنی؟”.
…
سالها پیش، گروهی محقق آزمونی را طراحی کردند. آنها فیلمی ساختند که در آن، دو گروه با لباسهای زرد و سیاه، توپ بسکتبال را به هم پاس میدادند. آنها از تعدادی داوطلب خواستند با مشاهدۀ فیلم، تعداد پاسهایی را که رد و بدل میشد، با دقت بشمارند.
…
چند روز پیش، تلفنی با یکی از دوستان غیرمسیحی خود صحبت میکردم. میگفت که در محفلی شرکت داشته که در آن، بعضیها از رفتار یکدیگر انتقاد میکردند و جوّ تلخی بر آن محفل حاکم بود.
…
هاله دختر سادهای از خانوادهای خوب بود که در یکی از استانهای جنوبی کشور و به دور از زادگاهش زندگی میکرد.
…
یادم هست که از همان اوائل دورۀ جوانی، فقط یک چیز به من امید و هدف میبخشید، و آن هم “خدمت به خداوند” بود. وقتی در مؤسسات بازرگانی کار میکردم، گرچه همیشه بهعنوان کارمندی کوشا و وظیفهشناس مشهور بودم، ولی از کارم لذت نمیبردم. دلم میخواست به کاری مشغول باشم که “ارزشی ابدی” داشته باشد.
…
یکی از دوستانم در فضای مجازی، مطلب جالبی نوشته بود که مرا خیلی تحت تأثیر قرار داد. ماجرا چنین بود:
…
سالها پیش، از “ویلیام بوث”، مؤسس سازمان مسيحی “سپاه نجات”، پرسیدند که نگرانیاش برای کلیسای قرن آینده چیست؟ او پاسخ داد: “بالاترین خطری که با آن مواجه خواهیم بود، مذهبِ بدون روحالقدس، مسیحیتِ بدون مسیح، آمرزش بدون توبه، رستگاریِ بدون تولد تازه، سیاستِ بدون خدا، و بهشتِ بدون جهنم است!”
…