رادیو مژده

ماجراهای تلخ و شیرین

دلی پُر از نفرت

پای درددل فریبا نشستم. وجودش پُر از نفرت بود. او نسبت به تمام اطرافیانش بدبین و از همه گریزان بود. با اون‌چه که بر سرش اومده بود، چیزی جز این هم نمی‌شد ازش انتظار داشت. ماجرای او برمی‌گرده به یک سال پیش، زمانی که اون پُر از نشاط و شادابی و شور و هیجان نوجوانی بود. خودش ماجرا رو این­طور تعريف می‌کنه: