
فکر میکنم در زندگی اکثر ما ایماندارانِ به مسيح، روزهایی بوده که با خود گفتهایم: "خدايا، آیا دعای مرا میشنوی؟"
جالب است که بعضی از ثروتمندان بیش از تنگدستان نگرانی مالی دارند! میپرسید چرا؟ چون یا نگران هستند که چگونه به دارایی خود بیفزایند، یا اینکه به چه ترتیب، از آنچه اندوختهاند، محافظت کنند و يا در آينده دارايی شان چه خواهد شد! معمولاً دولتمندان خسیستر از فقیران هستند و این عجیب است!
بنظر من، اين موضوع که کريسمس چه معنی و مفهومی دارد، از اهميت خاصی برخوردار است. در کشورهای غربی، افراد غيرمسيحی و دنيوی، به ميل خودشان کريسمس را تعبير و تفسير میکنند. همهاش صحبت از اين است که، "سانتا کلاس" يا "بابا نوئل" از جاهای سرد و دور و سوار بر کالسکهای که گوزنهای شمالی آن را حمل میکنند، میآيد! او از کيسۀ مخصوصی که دارد، هدايا به بچهها داده و آنها را خوشحال خواهد کرد!
این اواخر، بههمراه پیروان یکی از مذاهب جدید، تعالیم مذهب آنان را بررسی میکردیم. مشاهده میکردم که گفتهها و اندرزهای بنیانگذار مذهبشان در ظاهر زیبا و تا حدی به تعالیم اخلاقی مسیح نزدیک است.
در این دو هفتۀ اخیر، خبرهای ناگواری از نقاط مختلف جهان شنیدیم که حکایت از مصائب و بلاهای طبیعی داشت. وقتی چنین خبرهایی را میشنویم، ناخودآگاه از خود میپرسیم که "خدا کجاست؟
من فیلم قدیمی و خاطرهانگيز "بنهور" را بسیار دوست میدارم و از هفت سالگی تا به حال، شاید نزدیک به صد بار آن را نگاه کرده باشم! فیلم ماجرای اشرافزادهای یهودی را بازگو میکند که در اثر اتهامی نادرست، به اسیری و بیگاری در نقاطی دور برده میشود، و مادر و خواهرش نیز در سیاهچالها زندانی میشوند.
این اواخر از خود میپرسیدم که چگونه میتوانم خدمتی موثر داشته باشم. وقتی خوب فکر کردم، این نکته به ذهنم آمد که هدف از خلقت، در وهلۀ اول، شناخت خداست نه خدمت. خدا آدم و حوا را نیافرید تا فقط خدمت کنند؛
شهرت، آرزوی بسياری از انسانها میباشد! اکثرِ مردم دوست دارند که ديگران آنها را بشناسند، نامشان در روزنامهها و مجلات چاپ شده و طرفدارانشان در خیابان با آنها عکس یادگاری بگیرند! از دید اکثر مردم، خوشبختی، رسیدن به قلههای شهرت است!
من از کودکی، به تاریخ علاقهای بسیار داشتهام. حتی وقتی به مطالعۀ الهیات مسیحی پرداختم، آن جنبه که بیشتر توجهام را جلب میکرد و میکند، تاریخ کلیسا و نیز تاریخ تحول عقاید مسیحیت بوده است. وقتی در این زمینه مطالعه میکنم، میبینم که چگونه اعتقادات و تعالیم مسیحیتِ اولیه و منطبق با کتابمقدس، شاخ و برگ یافته، و گاه حتی از مسیر درست منحرف شده است.
در اثر تجربیاتی که با افراد مختلف داشتهام، به نکته ای بسیار مهم در روابط اشخاص با یکدیگر پی بردهام. حتماً کنجکاوید بدانید که این نکتۀ مهم چیست!
وقتی از خانه بیرون میروم، وقتی سوار اتوبوس یا قطار میشوم، یا وقتی به مرکز شهر میروم، جمعیت انبوهی را میبینم که همه در ظاهر بهدنبال چیزی میدَوَند. اما چه چیز؟ من هم جزو اینها هستم. ما همگی شتابان میدَویم. همۀ ما بهدنبال یک لقمه نان میدویم، و باید هم چنین کنیم. اما آیا از زحمت و محنتی که در این راه میکشیم، بهرۀ درست و لذت لازم را میبریم؟
چند روز پیش، افتخار داشتم با خادمی قدیمی صحبت کنم. بحث به اینجا کشید که چگونه میتوانیم فروتن شویم. او از یکی از رهبران برجستۀ مسیحی، این جمله را نقل قول کرد: "اگر میخواهی فروتن شوی، باید تحقیرها را تحمل کنی!"