سالها پیش، وقتی کتاب توراتِ موسی و کتابهای انبیای یهود را میخواندم، حیرت میکردم از اینکه چطور قوم بنیاسرائیل، با دیدن آنهمه عجایبی که خدا در مقابل چشمان ایشان انجام داده بود، باز به بتپرستی روی میآوردند.
در روزهايی که تب مسابقات جام جهانی فوتبال داغ بود، مرتب خبرهای تکاندهنده میشنیديم! يکی از اين خبرها مربوط میشد به بازی تیمهای برزیل و آلمان. برزیل، این مدعی همیشگی قهرمانی، با شکستی فاحش، میدان مسابقه را ترک کرد! این خبری بود بسیار تکاندهنده! چه کسی میتوانست چنین شکست فاجعهآمیزی را پیشبینی کند؟
ما که در کشورهای غربی زندگی میکنیم، از دو ماه پیش از فرارسیدنِ کریسمس، یا همان عید میلاد مسیح، شاهد این هستیم که مردم، بیدغدغه، مشغول خرید لباسهای نو و هدایای زیبا برای عزیزان خود هستند. اما تعداد کسانی که از خود میپرسند علت برگزاری این عید چیست، بیش از حد تصور کم است.
هدیه، دختری ایماندار و موفق است. او سالهای درس و مدرسه را با موفقیت پشت سر گذاشت و بلافاصله پس از گرفتن دیپلم، با رتبهای عالی وارد دانشگاه شد و در رشتهای که دوست داشت، تحصیل کرد و با مدرک فوق لیسانس فارغالتحصیل شد. آنقدر ممتاز بود که توسط یکی از اساتیدش به یک شرکت خوب معرفی شد و به این ترتیب، بلافاصله پس از فارغالتحصیلی، مشغول کار گردید.
امروز صبح، آياتی تکاندهنده به ذهنم خطور کرد. اما پیش از آنکه آن را با شما در میان بگذارم، باید بگویم که بعضی از آیات کتابمقدس واقعاً تکاندهنده، و حتی هولناک هستند!
من انجیل لوقا را بسیار دوست دارم. حتماً میپرسید چرا؟ علت این است که در این انجیل، بیش از سایر انجیلها به فقیران و مطرودان توجه شده است.
اکثر ما سالی یکبار سالروز تولد خود را جشن میگیریم و خانواده و دوستان خود را دعوت میکنیم و به شادمانی میپردازیم. ما آغاز زندگی خود را بهياد آورده جشن میگیریم و خدا را شکر میکنیم که ما را به این دنیا آورد.
این روزها، مردم در تب جام جهانی فوتبال میسوزند! همه جا صحبت از مسابقات فوتبال میان تیمهای کشورهای مختلف است و هر کسی نظر میدهد که فلان تیم با فلان تعداد گـُل برنده خواهد شد. همه در هیجان هستند و منتظر تماشای پخش زندۀ مسابقات میباشند. پیر و جوان، زن و مرد، همه در هیجان مسابقات بهسر میبرند.
مسعود پسر جوانی است خوشنام، مؤدب، محترم و مورد اعتماد همه. یک روز بعد از برگشتن از اداره، در حالی که در اتاقش استراحت میکرد، به این موضوع میاندیشید که چه شده که حالا همه در کوچه و محله و حتی سرِ کار از او به خوبی یاد میکنند و دوستش دارند.
از مدتی پیش، آیاتی نظرم را جلب کردهاند که دربارۀ اعمال نیک سخن میگویند. ما معتقديم که بخشایش گناهان، رستگاری ابدی و حیات جاودانی فقط و فقط بهسبب فیض خدا و از راه ايمان به عيسی مسيح خداوند و پذيرفتن واقعيت مرگ و قيام او بهدست میآید.
بخاطر دارم که وقتی به مدرسه میرفتم و محصل بودم، نه خودم و نه اکثر شاگردان از تکليفهای سخت و مشکل خوشمان نمیآمد. اما حالا که يک ايماندار مسيحی و فرزند خدای نيکو هستم و از راه ايمان به عيسی مسيح خداوند و واقعيت مرگ او بر صليب و قيام او از مردگان، نجات و حيات جاويد يافتهام، درک کردهام که گاهی خدا به فرزندانش تکاليف سخت میدهد و اين برای خيريت ما است.
چند روز پیش با دوستی صحبت میکردم. از کسانی شروع به گِلِه و شکایت کرد که زمانی با او بسیار نزدیک بودند، اما دوستی خود را فراموش کردند.