خیلی متأثر شدم وقتی شنیدم که بازیگر معروف هالیوود، رابین ویلیامز، دست به خودکشی زد. او از افسردگی شدید رنج میبرد.
متأسفانه در برخوردهای متعددی که با ایمانداران در نقاط مختلف داشتهام، پی بردهام که ایشان اکثراً نگرش و دیدگاه درستی از کلام خدا در بارۀ حکومتهای ممالک ندارند. ایشان از نحوۀ ادارۀ مملکت بهدست رهبران آن گله و شکایت میکنند، و گاه حتی کار را تا آنجا پیش میبرند که این حکومتها را لعن و نفرین میکنند. این امر یک بیماری روحانی است. باید بگویم که چنین کاری صد در صد بر خلاف ارادۀ خدا است.
آیا تا به حال در جنگل بودهاید؟ هیچوقت نمیتوان در جنگل گندم کاشت و برداشت کرد. میدانید چرا؟ دلیلش این است که انبوه درختان اجازه نمیدهند نور خورشید بر کف جنگل بتابد.
این واژه را بسیار شنیدهایم. میگویند: "وقت ندارم! گرفتارم!". این را از بسیاری شنیدهام که وقتی حرف از دعا کردن و مطالعۀ کتابمقدس پیش میآید، بیان میکنند! بچه که بودم، خویشان و دوستانْ به پدرم گله و شکایت میکردند که چرا با آنان رفت و آمد نمیکند.
میخواهم داستانی الهامبخش را با شما در میان بگذارم که بهتازگی خواندهام.
مدتی پیش از طریق اسکایپ، به دو نفر از کشوری دیگر، دربارۀ روحیات و رفتارهای شخص مسیحی تعلیم میدادم. برای این کار، از "خوشا به حالهای" مسیح استفاده کردم که در انجیل متی ۵:۳-۱۲ آمده است.
دیروز داشتم به بوتههایی که در مقابل خانۀ کوچکم کاشتهام، نگاه میکردم.
يادم هست که پارسال، وقتی داشتم درخت کریسمس را تزیین میکردم، به خودم گفتم: "خدایا، سال دیگه کجا خواهم بود و در چه شرایطی تولد پسر تو را جشن خواهم گرفت؟".
مدتی پیش، با شخصی اختلاف پیدا کردم و در دلم نسبت به او کدورتی پیش آمد. این کدورت تا بهحدی پیش رفت که دلم میخواست این شخص وجود نداشته باشد. گویی میخواستم که او را لعنت کنم! اما ناگهان به یاد فرمایش یعقوب
اخبار روز را که میخوانم، مشاهده میکنم که چگونه رهبران ممالک به قدرت میرسند و بعد از مدتی سقوط میکنند. ما ایرانیان در تاریخ مملکت خود، همواره شاهد این ماجرا بودهایم. درست زمانی که رئیس مملکتی به اوج قدرت میرسد، گویی سقوط او شروع میشود.
چند روز پیش، شنیدیم که تیم والیبال ایران بر تیم ایتالیا، با نتیجهای چشمگیر، پیروز شد. فکر میکنم تکتک مردم ایران از این پیروزی شاد شدند.
يک شخص مسيحی میگفت: "یکشنبۀ گذشته، وقتی در کلیسا سرود پرستشی میخواندم، فکر میکردم که چقدر راحت است که من سرود پرستشی را با بیفکری و بدون تعمق بر مفهومِ کلامش بخوانم! منظورم این است که سرود را فقط بخوانم، بدون اینکه به کلمات آن عمیقاً بیندیشم و حقیقتاً بر طبق مفهوم آن زندگی کنم!