
خداوند این افتخار را به من عطا فرمود که از اوائل نوجوانی انجیل را بخوانم. به همین دلیل، بسیاری از قسمتهای کلام خدا را از حفظ میدانم. اما! در اینجا یک "امّای" بزرگ هست. فقط مدتی پیش بود که متوجه شدم که با اینکه دستورات خدا را در زمینههای مختلف از حفظ میدانم، اما همیشه آنها را انجام نمیدهم.
همۀ ما در این اواخر، اخبار را دنبال میکنیم، خصوصاً خبرهای مربوط به منطقه و میهن عزیزمان را. من شخصاً وقتی این خبرها را میخوانم، ناخودآگاه فقط این دعا بر زبانم میآید: "ای خدا، رحم کن!"
چند روز پیش، با برادر کوچکترم صحبت میکردم. او گفت، به خاطر میآوَرَد که چطور من، وقتی نوجوان بودم و تازه به مسیح ایمان آورده بودم، به هر که برمیخوردم، شهادت میدادم که به عیسای مسیح ایمان آوردهام و نجات یافتهام.
مدتی پیش، وقتی کتابمقدس را به عدهای تعلیم میدادم، شخصی میانسال، لب به شکایت از خدا گشود که چرا خدا اجازه داده شرایط زندگی اينقدر دشوار باشد.
برای من جای تأسف است که گاه میشنوم بعضی از ایمانداران، ایمان به مسیح را فقط محدود میکنند به داشتن مجموعهای از اعتقادات درست. گرچه برخورداری از اعتقادات درست، بسیار ضروری و واجب است، اما بهتنهایی کافی نیست.
من عمیقاً اعتقاد دارم که مسیحیت یک راه و روش کاملاً عملی است. باید آن را در زندگی روزمرۀ خود پیاده کنیم.
بچه که بودم، در محلهمان میوهفروشی داشتيم که سر کوچه بساطش را پهن میکرد و میوه و سبزیجات میفروخت.
درک عمق برخی آیات برایم دشوار است، و نیاز دارم در مورد آن بیندیشم. یکی از این آیات، گفتۀ پولس رسول است که میفرماید: "از قدرت بینهایت عظیم او نسبت به ما که ایمان داریم، آگاه شوید. این قدرت، برخاسته از عملِ نیروی مقتدر خداست که آن را در مسیح بهکار گرفت، آن هنگام که او را از مردگان برخیزانید . . ." (رسالۀ به افسسیان ۱: ۱۹-۲۰).
نکتهای در کتاب تورات موسی هست که هر بار آن را میخوانم، به این امر پی میبرم که خدا تا چه حد دوست میدارد ما انسانها به یاد بیاوریم که هیچ موهبتی در زندگی ما تصادفی نیست، بلکه از او سرچشمه میگیرد.
یکی از دوستان مسیحی ما که خانم جوانی است، حدود ۵ سال پیش، درست پیش از وضع حمل، شروع کرد به شنیدن صدایی ناهنجار در گوش چپ خود. خودش میگفت که انگار صدای بلند یک کارخانه است.
پژمان و همسرش سیما، زندگی خوبی با هم دارند. اما چیزی که در زندگی آنها توجه مرا به خود جلب کرد و تا حدّی متعجب شدم، این بود که سیما تا چه حد با حس رقابت و حسادت همسرش در طول سالها کنار آمده است.
در کودکی، وقتی به آسمان نگاه میکردم، پیش خود فکر میکردم که خدا در آن بالا بالاها نشسته. از خود میپرسیدم که آیا میتوان این آسمان آبی را شکافت و به آنسوی آن رخنه کرد و خدا را دید؟