چند روز پیش، ایمیلی از یکی از دوستان جوانم دریافت کردم که از قضا همولایتی من هم هست، یعنی آذربایجانی! او بعد از تحقیقات و موشکافیهای بسیار دقیق، به مسیح ایمان آورد. اما اکنون با مشکلات عدیدهای دست به گریبان است؛ بزرگترین مشکلش بیکاری است.
از قضا او پدر میلیاردر و بسیار سالخوردهای دارد که مطلقاً به فکر او نیست. سالها است دعا میکند که کار مناسبی بیابد، ولی بینتیجه بوده است. من هم مرتب برای او دعا میکنم. در ایمیلش نوشته بود که از خدا قطع امید کرده است. میگفت که خدا نیز او را به فراموشی سپرده است!
این تنها موردی نیست که میبینیم خدا پاسخ سريعی به دعای ما نمیدهد. گاه، گویی درهای آسمان بسته است؛ گویی خدا سکوت اختیار کرده است! در چنین مواقعی باید به خود یادآوری کنیم که هیچ دعایی نشنیده باقی نمیماند. اما اینکه چرا خدا در زمانی که به نظر ما خطیرترین زمان است، دعایمان را اجابت نمیکند، خارج از دانش و آگاهی ما است. یک پاسخ میتواند این باشد که خدا ایمان ما را آزمایش میکند، یا میخواهد به ما صبر بیاموزد، یا شاید هم راه حل بسیار مناسبتری دارد که وقتش هنوز نرسیده است. باید بدانیم که در چنین مواقعی است که میتوانیم ایمان خود را محک بزنیم و نیز با آموختن صبر، شخصیت خود را بسازیم و در مسيح بيشتر رشد کنيم. آیا حاضرید برای راه حل خدا انتظار بکشید؟