چند ماهی است که بسيار در فشار و ناراحتی بوده ام. به گفتۀ دکتر ویکتور فرانکل، روانشناسی که مکتب "گفتار درمانی" را ابداع کرد، رنج انسان زمانی غیر قابل تحمل میشود که نداند به چه منظوری رنج میکشد! او که بهعنوان یک یهودی، در اردوگاههای کار اجباری نازیها بیگاری میکرد، برای رنج خود مفهومی یافت و توانست مشقات توانفرسا را تحمل کند تا زمانی که جنگ به پایان رسید و آزاد شد.
خيلی از ما ايرانيان مسيحی که در غرب زندگی میکنيم، بهخاطر ايمان مسيحی مان، تحت آزار و شکنجه نیستيم، اما ممکن است به دلايل ديگر در زحمت باشيم و رنج بکشيم. پس خوب است این فرمایش پولس را به یاد داشته باشيم که میفرماید: "میخواهم مسیح و نیروی رستاخیزش را بشناسم و در رنجهای او سهیم شده، با مرگش همشکل گردم، تا به هر طریق که شده به رستاخیز از مردگان نایل شوم." (رساله به فیلیپیان ۳: ۱۰-۱۱). به این فکر افتادم که من در این کشور آزاد، در رنجهایی که ایمانداران واقعی در بعضی از کشورها متحمل میشوند، سهیم نیستم. اما گویا خدا میخواهد از این فشارهای سخت مرا عبور دهد تا "در رنجهای او (یعنی مسیح) سهیم شوم"، و حتی اگر لازم باشد، "با مرگش همشکل گردم". اما برای چه هدفی؟ این هدف را پولس بیان داشته: "تا به هر طریق که شده به رستاخیز از مردگان نایل شوم." کلام خدا هیچگاه وعده نداده که در اثر ایمان به مسیح، يک زندگی بدون رنج و زحمت خواهیم داشت. پس چرا من باید انتظار داشته باشم که مشکلی گریبانگیرم نشود و اوضاع همواره بر وفق مرادم باشد! من هم باید مانند پولس "در رنجهای مسيح سهیم شوم" تا، "به رستاخیز از مردگان نایل شوم." آیا شما نیز مایلید در رنجهای مسیح سهیم شوید؟