در کودکی، وقتی به آسمان نگاه میکردم، پیش خود فکر میکردم که خدا در آن بالا بالاها نشسته. از خود میپرسیدم که آیا میتوان این آسمان آبی را شکافت و به آنسوی آن رخنه کرد و خدا را دید؟
گاه نیز تصور میکردم خدا شاید در جایی بالای ابرها مسکن دارد. وقتی بزرگ شدم و پی بردم که این آسمان که در نظر ما آبی مینماید، چیزی جز انعکاس ذرات معلق در هوا نیست، و اینکه بهواقع آسمانی به آن معنا که من تصور میکردم، وجود ندارد. پس براستی خدا در کجا ساکن است؟
در کلام خدا، آیۀ بسیار حیرتانگیزی هست که چنین میفرماید: "آن که رفیع و بلندمرتبه است، آن که در ابدیت ساکن است و قدوس نامیده میشود، چنین میگوید: من در مکان رفیع و مقدس ساکنم، و نیز با آن که روح توبهکار و افتاده دارد؛ تا روح افتادگان را احیا کنم، و دل توبهکاران را زنده سازم." (اشعیا ۵۷: ۱۵). بسیار عجیب است: گویی خدا در "دو" جا ساکن است، یکی در مکانی رفیع، یعنی بسیار بالا، و دیگری در دل "افتادگان". به بیانی دیگر، در بلندترین جایگاهها، یعنی در ابدیت، در وضعیت لازَمان، در وضعیتی که زمان وجود ندارد؛ و در پایینترین جایگاهها، یعنی در دل افرادی که افتادهدل و فروتن و توبهکارند. به همین جهت است که خداوندگارِ ما، عیسای مسیح، فرمود: "خوشا به حال فقیرانِ در روح، زیرا پادشاهی آسمان از آن ایشان است." (متی ۵: ۳). آیا خدا در دل شما ساکن است؟