هاله دختر سادهای از خانوادهای خوب بود که در یکی از استانهای جنوبی کشور و به دور از زادگاهش زندگی میکرد.
محیط و شرایطی که او در آن بزرگ شده بود، او را چنان بار آورده بود که سعی کند همواره به آدمها اعتماد کند و باورشان داشته باشد. تا اینکه پس از سالها، خانوادۀ هاله تصمیم به نقل مکان به یک شهر بزرگ گرفتند. هنگام خداحافظی با دوستان نزدیک خانوادگی، به هاله و خانوادهاش گوشزد شده بود که مراقب آدمهای اطراف خود در شهر جدید باشند، چون ممکن است همه قابلاعتماد نباشند. بعد از نقل مکان، موارد متعددی پیش آمد که از اعتماد و حس وظیفهشناسی هاله سوءاستفاده شد و او انگار برای اولین بار میدید و درک میکرد که نباید به همه چیز و همه کس خوشبین بود و اینکه آدمهای فرصتطلب و سودجو کم نیستند. هاله دیگر آن دختر ساده نیست، بلکه بیشتر بدبین شده تا خوشبین.
برخلاف تجربۀ هاله، در رابطۀ ما ايماندارانِ به مسيحِ خداوند با پدر آسمانیمان خدا، وضع چنین نیست. او همیشه و در همه جا قابل اعتماد است. او تکیهگاهی است که هرگز باعث لغزش و فروافتادن ما نمیشود. او بهترین دوست و مددکاری است که هر انسانی میتواند داشته باشد. او هیچوقت خیانت نمیکند و به هر وعدهای که داده، وفا خواهد کرد. شاید همان موقع که میخواهیم، جوابمان از سوی او نرسد، ولی او امین است و دوستی وفادار که به قول خود وفا میکند. او کسی است که هر چه بیشتر به وی اعتماد کنیم، بیشتر از حس بدبینی و وسوسۀ آن دور میشویم و به آرامش میرسیم. و او میتواند بهترین دوست معتمد شما هم باشد. "خدا پناه و قوّت ماست، و یاوری که در تنگیها فوراً یافت میشود." (مزمور ۴۶: ۱).