با حمید در فرودگاه استانبول آشنا شدم. او غرق در افکار پریشان خود بود. به بازی روزگار میاندیشید، به اولین نامهای که پستچی به دستش داد، به شروع تمام این ماجراها. پشیمانی در نگاهش موج میزد. حمید ماجرای خود را اینگونه برایم تعریف کرد.
همهچیز از يک نامه شروع شد. اون روز از دریافت نامۀ پروانه، هم تعجب کردم و هم خاطرات سالها پیش برام زنده شد، اون روزهایی که در آلمان دانشجو بودیم. یاد روزها و دوران دانشجویی و دوستان مشترک، باعث شد که بین خودم و پروانه یک زنجیر نامرئی و دیرین احساس کنم. اون روزها، من و پروانه که همکلاسیم بود، با سختی درس میخوندیم. خونوادۀ من از لحاظ مالی قادر نبودن خرج تحصیل منو بدن. همین هم که تونستن منو بفرستن آلمان برای تحصیل در رشتۀ مورد علاقهام، کلی بدهی گذاشته بود روی دستشون. اون زمان، من لحظهشماری میکردم که برگردم ایران، کنار خانواده و دختری که از دوران نوجوانی عاشقش بودم. برای همین، بعد از تموم شدن تحصیلاتم، فوراً برگشتم ایران و برای خودم خانوادهای تشکیل دادم، غافل از اینکه چه روزهایی در انتظارم بود.
شاید اگر اون، اولین و آخرین نامۀ پروانه بود، وجود زندگی مشترک با همسرم، مشغله و کار و دوندگیهای روزانه، باعث میشد دوباره همهچیز رو فراموش کنم. امّا نامههای پروانه تکرار شد. او از خاطرات دوران دانشجویی و اون روزهای خوش برام مینوشت و همین باعث میشد، مرتب برگردم به خاطرات اون روزهای خوش و بیدغدغه. گاهی اوقات بهخودم میاومدم و میدیدم که تمام روزم رو با افکار اون زمان، سپری کردهام.
همسرم اولش متوجه نامهها نشد، البته خودم نمیذاشتم متوجه بشه. امّا با زیادتر شدن تعداد نامهها، بهخصوص وقتی نامه زمانی میرسید که من خونه نبودم، بالاخره او نسبت به این موضوع حساس شد و این حساسیت روزبهروز بیشتر شد. سعی کردم به همسرم اطمینان بدم که بین من و پروانه فقط یه رابطۀ دوستی قدیمی هست و چیز دیگهای نیست، امّا همسرم باور نمیکرد. خودم هم وقتی در خلوت، به وجدانم رجوع میکردم، میدیدم که واقعیت چیز دیگهایست. امّا انگار در یه سراشیبی افتاده بودم و نمیفهمیدم دارم چیکارمیکنم. در آخرین نامهای که برای پروانه نوشتم، بهش گفتم که همسرم از این نامهنگاریها خیلی ناراحت شده و اینکه میخوام این رابطه رو قطع کنم. امّا اون، باز نامه نوشت و ایمیلش رو بههم داد تا از راه ایمیل و چت با هم ارتباط داشته باشیم. من در محل کار، بعد از تمام شدن وقت رسمی شرکت، بیشتر میموندم و با پروانه تماس میگرفتم. توی همین ارتباطات، اون منو تشویق کرد که از ایران بیام بیرون. اون به من میگفت، به خودت نگاه کن! مگه چند سالته؟ توی این جوونی داری اینقدر تقلا میکنی که چی بشه؟ تو لیاقت زندگی بهتری رو داری، باید از جوونیت لذت ببری. باید خوش باشی.
تشویقهای پروانه و وسوسههايی که داشتم، باعث شده بود ارتباطم با همسرم خراب بشه. زندگیم بهکلی بههم ریخته بود. دستودلم بهطرف کار نمیرفت. از زندگیم تو ایران و همسرم دلسرد شده بودم. تمام فکرم پیش پروانه بود. تا اینکه یه شب که دعوای حسابی با همسرم کردم، تصمیم نهاییم رو گرفتم. کارهام رو سریع انجام دادم تا برم پیش پروانه که اون موقع تو ترکیه بود. امّا کاش قلم پام میشکست و هیچوقت نمیرفتم.
در ترکیه پروانه رو پیدا کردم. انتظار داشتم بیاد و باهم کارهامون رو جور کنیم و بریم آلمان. چه خیال باطلی. بعد از چند روز خوشگذرونی و عیاشی، متوجه شدم که پروانه دیگه اون دختر قدیمی نیست. فکرهای کثیفی داشت. بعد از مدتی که همۀ پولم تموم شد، او از من خواست تا برای دخترهای جوون دام بذارم و اونها رو به راهی بکشونم که پروانه درنظر داشت و از این راه، خرج زندگیم رو دربیارم. مونده بودم چیکار کنم. من از زندگیم دست کشیده بودم به این امید که به یه زندگی عالی برسم که لیاقتش رو داشتم. امّا حالا خودم رو در مقابل راهی میدیدم که در اون برگشتی نبود. این بود که به پروانه گفتم، از من بیخیال شو. من اهل اینجور کارها نیستم. امّا اون، منو تهدید کرد که اگه براش کار نکنم، منو از خونهاش بیرون میکنه و هیچ پولی هم بههم نمیده. به من میگفت، تو کسی رو جز من نداری که ازت حمایت کنه. پس بهتره با من کنار بیای.
مجبور شدم برای پروانه کار کنم، اونهم چه کاری! اون، کمکم منو معتاد هم کرد تا همیشه محتاجش باشم. در این شرایط، بهیاد خانوادهام میافتادم، بهیاد همسر مهربونم و زندگی خوبی که تو ایران داشتم. یه شب که در اثر مصرف زیاد مشروب، لب ساحل از حال رفته بودم، پلیس ترکیه منو بازداشت کرد. همون شب بود که از خدا خواستم منو از این وضعیت نجات بده. تصمیم گرفتم به ایران برگردم و اشتباهاتم رو جبران کنم. از گذشتهام و کارهايی که کردم، حسابی پشیمونم. حالا هم که منتظر پروازم به ایران هستم، نمیدونم خانوادهام و همسرم منو میپذیرن یا نه!
دوستان عزیز، اگر شما بهجای حمید بودید، چه میکردید؟ آیا بهنظر شما پشیمانی او سودی به حالش خواهد داشت؟ آیا فکر میکنید که همسر و خانوادهاش بار دیگر او را خواهند پذیرفت؟ آیا امیدی برای او هست؟ کاش میدانستیم چه اتفاقی در بازگشت حمید به ایران رخ داد. امّا آن ضربالمثل معروف میگوید، جلوی ضرر را از هر جا که بگیری، منفعت است. این ضربالمثل، حاوی نکتۀ بسیار ظریفی است. درواقع، میگوید که ما در راه ضرر گام نهادهایم. ضرر، بههرحال ضرر است. ضرر، هرقدر هم که باشد، تبدیل به منفعت نمیشود. امّا هرقدر کمتر باشد، بهتر است. حمید، هم به زندگی خود وهم به خانوادهاش لطمه وارد ساخته و ضرر زده بود. امّا بهتر است این لطمه و ضرر در جایی قطع شود، و حمید همین کار را کرد. او از کردۀ خود پشیمان شد و جلوی ضرر را گرفت. امّا این پشیمانی چه سودی برای ضررهای قبلی دربر خواهد داشت؟
طبق تعلیم کتابمقدس، این پشیمانی را میتوان از دو بُعد مورد توجّه قرار داد، یکی بُعد انسانی و دیگری بُعد الهی. از بُعد انسانی، پشیمانی گرچه خوب است، امّا همیشه قادر نیست ضررهای گذشته را بهطور کامل برطرف سازد. برای مثال، فرض کنید کسی مرتکب قتل شده و بعد، از کردۀ خود پشیمان شود. در این مورد، از بُعد انسانی، پشیمانیِ قاتل قادر نیست شخص مقتول را زنده کند. امّا از بُعد الهی سودمند است، زیرا اگر قاتلِ پشيمان، توبه کند و به عیسی مسیح ایمان بیاورد، مورد بخشش الهی قرار خواهد گرفت. یا فرض کنید شخصی مال دیگری را غصب کرده یا از راه نامشروع اموال دیگران را بهدست آورده باشد. در این مورد، خلافکارِ پشيمان میتواند ضرر را جبران کند و مال دزدی را بهجای خود برگرداند، گرچه مطمئن نیستیم دلِ شکستۀ شخصی که مورد دزدی واقع شده باشد، به حالت اوّل بازگردد. اما از بُعد الهی، خدا دزد را در صورت توبه و ایمان به عیسی مسیح خواهد بخشید.
در ماجرای حمید، او دل همسرش را شکسته و به او خیانت کرده بود. نمیتوانیم مطمئن باشیم پشیمانی او بتواند دلِ شکسته و زخمی همسرش را به حالت اوّل برگرداند. اگر هم همسرش او را ببخشد، شاید آثار این زخم را تا آخر عمر بر دل خود داشته باشد. امّا از بُعد الهی، اگر پشیمانی حمید منجر به توبهای واقعی و ایمان به عیسی مسیح گردد، خدا قطعاً او را میبخشد و در آينده او را مجازات نخواهد کرد. شاید هم همسرش نتواند او را ببخشد و به زندگی مشترک با او برگردد. اما باز در این صورت، پشیمانیِ حمید به نفع خودش است، زیرا از یک زندگی که انتهایش فلاکت و هلاکت حتمیست، نجات میيابد. از بُعد انسانی، دستکم این است که او از همسرش عذرخواهی میکند و اظهار میدارد که از کردۀ خود پشیمان است.
مشاهده میکنیم که پشیمانی در هر صورت و در هر دو بُعد سودمند است. در کتابمقدس، ما با خدایی رحیم مواجه هستیم که قادر است از پشیمانی ما به نفع ما استفاده کند، به این شرط که اجازه بدهیم پشیمانی دلی توبهکار در ما ايجاد کند. در کلام مقدس خدا، یعنی عهدعتيق و عهدجديد يا انجیل شريف، میبینیم که خدا افراد توبهکار را هیچگاه رد نمیکند. این گام اوّل است. گام دوم این است که بعد از توبه و اعتراف به گناه، به پسر خدا، عیسی مسیح نجاتدهندۀ بشر ایمان بیاوریم و قلباً به او اعتماد کنیم و زندگی خود را به او بسپاریم، زیرا عیسی مسیح با مرگ خود بر صلیب، تاوان گناه ما را پرداخت نمود. پس دیگر لازم نیست ما بهخاطر گناه خود، در آينده مجازات شویم، زیرا مسیح، این مجازات را بر خود گرفت و خونش برای پرداخت جريمۀ گناه انسان ريخته شد و سپس او از مردگان قيام نمود و زنده است. اکنون کافی است این فداکاری مسیح را با ایمان بپذیریم. با این ايمان و اعتماد قلبی، خدا با خون پسر خود عیسی مسیح، گناهان ما را میشويد و ما را پاک میسازد و به ما حیات جاودانی میبخشد.
بهاینترتیب، مشاهده میکنیم که پشیمانی میتواند بسیار سودمند باشد. اگر پشیمانی منتهی به توبۀ واقعی و ایمان به عیسی مسیح گردد، سودمند است و باعث میشود شخص از حیات جاويدان برخوردار گردد. اگر شما نیز از گذشتۀ خود پشیمان هستید، به درگاه خدای مقدس و پُرفيض بیایید. شما میتوانید در قلب خود به مسيح زنده اعتماد نموده و چنین دعا کنید: "ای خدای مقدس آسمانی، من نزد تو اعتراف میکنم که گناهکارم، اما از گناه توبه میکنم. میدانم که بهعنوان يک انسانِ گناهکار، دل تو و دل انسانها را شکستهام. من به پسر تو، عیسی مسیح ایمان میآورم. با خون مقدس عیسی مسیح، که بر صليب کفارۀ گناهان بشر شد، قلب مرا شستشو ده و گناهانم را پاک کن. خواهش میکنم به من توانایی ببخش تا در مقابل وسوسهها مقاومت کرده و گناه نکنم و ارادههای نيکوی تو را بهجا آورم. متشکرم که دعای مرا شنیدی. به نام عیسی مسیح زنده. آمین."