سؤالی که دائماً از افراد میشنوم، افرادی که به وجود خدا اعتقادی ندارند، این است: "پس خدا کجاست؟ اگر وجود دارد، و اگر خدای مهربانی است، چرا جلوِ اینهمه ظلم و بیعدالتی را در جهان نمیگیرد؟ چرا اجازه میدهد چنین ستمها و جنایاتی رخ دهد؟" و از این قبیل سؤالات.
من معمولاً در مقابل این گفتهها، این سؤال را از شخص میپرسم: "در زندگی شخصیِ خودت، خدا کجاست؟ آیا تو خودت مهار و کنترل زندگیات را به او سپردهای؟ آیا تلاش میکنی خواست او را در زندگی خودت اجرا کنی؟" مطمئن هستم که جواب را خودتان میتوانید حدس بزنید!
مشکل انسانها این است که دوست دارند مطابق ميل و ارادۀ خودشان زندگی کنند، اما به محض اینکه دچار مشکلی شخصی میشوند، یا خبر ظلمها و جنایات را میشنوند، انتظار دارند فوراً خدا دخالت کند، و باز طبق "ارادۀ" ایشان، جلوِ ظلم و ستم را بگیرد تا ایشان بتوانند باز "مطابق ميل خود زندگی کنند!" مشکل بشر را مسیح اینگونه تشریح فرمود: "نور به جهان آمد، امّا مردمان تاریکی را بیش از نور دوست داشتند، چرا که اعمالشان بد است." (انجیل یوحنا ۳: ۱۹). جامعۀ بشری، از تکتکِ افرادی تشکیل شده که همه نور را دوست ندارند و از تاریکی لذت میبرند. پس چگونه انتظار داریم خدا "بهزور"، در زندگی کسانی که تاریکی را دوست دارند، مداخله کند؟ خدا در مسیحیت چنین نیست. او "نور" را فرستاد تا مردم به آن داخل شوند. آنگاه نه فقط زندگیِ فردی ما، بلکه زندگی جوامع بشری نیز اصلاح خواهد شد.
این است پیام کریسمس، عید میلاد نور، میلاد عيسی مسیح!